شهدا یا دانشگاه کدام زنده اند؟
بسم رب الشهدا و الصدیقین
کنار قبر شهدای گمنام دانشگاهمون مشغول خوندن فاتحه بودم که گفتگوی بلند چند دختر توجهم رو جلب کرد:
-چرا باید چند تا مرده رو تویه دانشگاه ما دفن کنند؟
-بودجه ی مملکته شقایق جون دیگه باید یه جوری خرج بشه...
بدنم لرزید دیگه توان راه رفتن نداشتم،درست میشنیدم؟؟!جوان نسل انقلاب ما داره اینا رو میگه؟دلم میخواست فریاد بزنم بگم به خدا شهدا زنده اند...خجالت نمیکشید؟الان دارن صداتونو میشنون...
شهدا زنده تر از زنده اند، الان دارن بین همه ی ما زندگی میکنند گناهتونو میبینن...زمان انتخابات شعار همتون شده بود دانشگاه زندست...مملکت ما دانشگاه زنده ی بی هویت احتیاج نداره اونم از نوع آزادش ....مملکت ما همون جوونای بسیجی رو از دست داد که در این زمان اسمشونو گذاشتید لباس شخصی!!مگه نه اینکه این راحتی و رفاه شما از شهید شدن همین لباس شخصی هاست...مگه نه اینکه عروسی هاشون عزا شد تا شما الان پارتیهای شبانه بگیرید..وصیت خواهرم حجابتو غبار گرفته باقی موند تا شما لباسهای تنگ بپوشید و به بدترین وجه آرایش کنید و با بی بندو باری فرهنگ و تمدن ایران اسلامی رو زیر سوال ببرید..سربند یازهرا بستند و رفتند تو دل دشمن که شما ننگتون بیاد تو دانشگاه شما دفن بشن؟
هنوز هم فریاد میزنید دانشگاه زندست؟همینهایی که مرده تلقیشون میکنید و فکر میکنید جای شماها رو تنگ کردند صاحب همین دانشگاهها (البته نه از نوع آزادش)و صندلیها هستند ....
همینهایی که لابه لای خنده ها و قه قهه های شما گم شدند و نگران تر از شما هستند برای شما...همینهایی که خانواده هاشون زیر فریاد سهمیه ای که شما مدام بر سرشون میکوبید له شدند ...همینهایی که هر روز غروب دلشون هوای شما رو میکنه اخه اونها هم جوون بودند که شهید شدند...دانشگاه و شهدا باید با هم زنده باشند و برای هم....نه جدا از هم!!!
این جمله ها رو در ذهنم عبور می دادم که دیدم خبری از اون دو نفر نیست اونها رفتند..از همون اول هم رفتنی بودند ...
خیلی بغضم گرفته ، خودم رو به یکی از شهدا رساندم آرام سرم رو بر روی مزارش گذاشتم ، چیزی نمی فهمم،فقط همین که مزارم رو با اشک چشمهایم شست و شو دادم
چقدر روشن شده...
دل من و سنگ مزارش...